خیلی وقته
خیلی وقته شاعری یه دو بیتی نمیگه
غزلا کهنه شده کسی شعری نمیگه
خیلی وقته آسمون دیگه بارون نزده
توی شهر ما کسی دل به کارون نزده
خیلی وقته که بهار به دلا سر نزده
توی دم دمای صبح سپیده در نزده
خیلی وقته مرد شب صدا سازش نمیاد
برای همین شبا کسی خوابش نمیاد
خیلی وقته حتی باد ابرا رو هل نداده
دست سرد آدما به کسی گل نداده
خیلی وقته باغبون به گلا آب نمیده
حتی چرخ و فلکی کسی رو تاب نمیده
خیلی وقته غم داریم خنده ها چه کم شده
کوچه ها چه ساکتن مثل شهر بم شده
خیلی وقته دوست دارم شعرمو تموم کنم
نمیخوام که بیش از این کاغذو حروم کنم
فراغ
دوریتو الان میفهمم حالا که من بی تو موندم
حالا که تنها تو شبهام با ستاره تو موندم
چقدر انتظار کشیدم تا که برگردی دوباره
ولی تو نیومدی و از یادم بردیم به یه باره
چرا از پیشم تو رفتی خیلی از تو دلگیرم من
نمیخوام تنهایی اینجا بدون تو بمیرم من
شایدم تقصیر من بود ولی هیچ فرقی نداره
چون حریر عشق ما خیلی وقته شده پاره
شایدم شعرای من رو دیگه هیچوقت تو نخونی
ولی لااقل میدونم معنیشون رو خوب میدونی
مرگ عاشق
چرا وقتی که تو رفتی دیگه نامه ننوشتی
چرا سرنوشت ما رو خدا اینطوری نوشتی
چرا وقتی عشق بمون گفت میتونید با هم بمونید
چرا هیچ تلاش نکردیم قدر هم رو خوب بدونیم
چه جوری طاقت اووردی دل من رو بشکنی تو
دلی که از همه رونده شده بود به خاطر تو
یادته رفتی و گفتی عاشق هرگز نمیمیره
گفتی پروانه که از شمع دیگه خرده نمیگیره
ولی تو اینو بدون که هنوزم دلم میگیره
حرفای تو اشتباه بود عاشقت داره میمیره